جدول جو
جدول جو

معنی چیره گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چیره گردانیدن
(بُ دَ)
چیره کردن. غلبه و تسلط دادن. تغلیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ)
پریشان خاطر گردانیدن. متحیر کردن. حیران گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ لَ دَ)
تکدیر. تیره کردن
لغت نامه دهخدا
(نُ)
اضلال. (تاج المصادر بیهقی). تضلیل. (دهار). بیراه کردن. از راه بگردانیدن. از راه بیرون بردن
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ کَ دَ)
چرخ گرداندن. هر نوع چرخ را بحرکت آوردن. رجوع به چرخ گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رْ ءْ)
پیر کردن. اکماء. قنسره. اشابه. سفال. سفول. اکویداد. (منتهی الارب) :
گرد رنج و غم که بر مردم رسد
زودتر می پیر گردد مرد شاب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
مسلط شدن. غلبه یافتن. فائق آمدن. چیره شدن. اغرنداء. (منتهی الارب) :
وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد.
فردوسی.
گرت چیره گردد بر ایشان زبان
گذشتی ز تیمار و رستی ز جان.
فردوسی.
که گر برخرد چیره گردد هوا
نیابد ز چنگ هوا کس رها.
فردوسی.
چو بر دل چیره گردد مهر جانان
به ازدوری نباشد هیچ درمان.
(ویس و رامین).
چون مرد افتد با خردی تمام، و قوت خشم و قوت آرزو بر وی چیره گردند قوت خرد منهزم گردد و بگریزد و ناچار آن کس در غلط افتد. (تاریخ بیهقی).
چو بر تن چیره گردد دردمندی
فرودآید سهی سرو از بلندی.
نظامی.
کاشتران قربان همی کردند تا
چیره گردد تیغشان بر مصطفی.
مولوی.
عماً قریب لشکر مغول بر ملک بغداد چیره گردند. (رشیدی). داد ستمدیدگان بدهد تا ستم کنندگان چیره نگردند. (مجالس سعدی ص 21)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیراه گردانیدن
تصویر بیراه گردانیدن
بیراه کردن، از راه بگردانیدن، از راه بیرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرت گردانیدن
تصویر سیرت گردانیدن
تغییر خلق دادن تغییر روش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پیر کردن کهن سال ساختن: گرد رنج و غم که بر مردم رسد زودتر می پیر گردد مرد شاب. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار